دیروز به مطلب بسیار جالبی در مجله ی هنری تندیس برخوردم که مهرزاد پتگر خواهر نامی ( و بقیه ی پتگرها ) از قول او نقل کرده بود.
قم ( همین شهر مذهبی خودمان ) در سال های پیش از اسلام مملو از آتشکده بوده و در واقع در آن دوره ها هم جوی مذهبی داشته ( مذهب مذهب است. اسلام و زرتشتیت ندارد چندان ! ) و در مکان فعلی جمکران هم آتشکده ی بزرگی قرار داشته و آن زمان ها سوغاتی شهر قم ، سمنو بوده. بعد از آمدن اسلام آتشکده ها به مسجد و اماکن زیارتی اسلامی مبدل می شوند و سمنو هم می شود سوهان. گویا که مواد تشکیل دهنده ی سوهان بسیار شبیه سمنو است.
حالا جالب بودن این روایت از نظر تاریخی که جالب است هیچ اما جالب این جاست که مردم همه ی دنیا مکان های مذهبی را به هر زحمتی هست حفظ می کنند و این که مذهب از چه نوعی باشد انگار تفاوتی ندارد و گویی جذبه ی انرژی منطقه است که برای مردم جذاب است. این همه سال گذشته و مردم هنوز همان مردم اند فقط رنگ عوض کرده اند. قم پیش از اسلام رنگش سفید بوده ( زرتشتی ها رنگ روحانی شان سفید است ) و قم الان سیاه رنگ است ( رنگ روحانی اسلام ). جالب نیست؟
در دبستان در اکیپ دوستانم دختری بود به نام نفیسه. نفیسه هر سال برای خودش تولد می گرفت و طبیعتا ما را هم دعوت می کرد. در این تولدها که تقریبا در پنج تای اش من حضور داشتم ، به جز ما دوستانش که چهار پنج تایی بودیم ، یکسری خاله و خواهرزاده بودند. این خاله ها برخلاف مادر نفیسه زنانی بودند به غایت چاق با پستان هایی بزرگ که وقتی چهارزانو می نشستند پستان هایشان تا روی پاهایشان می رسید. تولدها همیشه با نگاه های خیره ی من به این زنان فربه و پستان های غول آساشان و رقصیدن دست و پاشکسته ی چند دختربچه به پایان می رسید. تا به امروز نفهمیده ام که این ها مراسمی بودند برای شناسایی دخترهایی مناسب برای پسران مناسب یا کلاس های رقص خانگی یا یک تولد ساده ...