آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Tuesday, August 26, 2008
کنسرت دستان
دیشب رفتیم کنسرت دستان در تالار وزارت کشور. برق قطع شد ( نکته این است که برق در خانه ی وزارت کشور قطع شد. منطقی است؟ ) و کنسرت یک ساعتی به تعویق افتاد. وارد سالن که شدیم و هنوز برنامه شروع نشده بود محمدرضا شجریان رفت بالای سن و در میان سوت و دست مردم اظهار کرد که این ها شیطنت بعضی هاست و مردم هم کم مانده بوده بود خودکشی کنند برایش.
کنسرت شروع شد ( البته با برق اضطراری ) و یکهو وسط قطعه ی سوم یا چهارم بود که برق آمد و مسئولان احمق سالن همان موقع سوییچ کردند و فرض کنید همایون شجریان بدبخت و گروه آمدند برسند به اوج قطعه که یکهو بامب! برق رفت و دوباره آمد. می دانید، حرکت این آدم ها را می شه گذاشت بر حماقت اما آخر چقدر حماقت؟
برنامه که تمام شد و حضار کلی گروه را تشویق کردند بماند. در قطعه ی به اصطلاح بیز برنامه ، استاد شجریان آمد بالای سن و نشست و با گروه مرغ سحر را خواندند. خیلی هیجان انگیز بود که در بند پایانی کل سالن با گروه می خواند و صدای همایون هم تازه گرم شده بود!
شب عجیبی بود و باز من به خودم آفرین گفتم که معتقدم همیشه باید شب آخر کنسرت ها را رفت.