آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Tuesday, December 25, 2007

دارم در خاطرات یکی دیگر راه می روم امروز. خاطراتش را با چنگ و دندان لای برگ ها حفظ کرده و اینک از دست داده تشان ، مثل حافظه اش. من الان صاحب گنجینه ی باارزشی هستم ، بخشی از تاریخ و هر وقت دوست داشته باشم می توانم ناخنکی بهش بزنم. لذت بخش بود روزم ...

Wednesday, December 19, 2007
برای یه پست نوشتن این همه باید ما تحتت درد بیاد؟ به خدا نیم ساعته هی سعی می کنم صفحه هه درست بیاد بالا. همون بهتر شب ها آن لاین بشم.
................................................
همه هی می گن چه
آروم شدی ولی نمی دونم چرا نمی تونم نقاشی کنم ، کار خلاق کنم پس.
................................................
زندگی ام به شدت بی اتفاقه. به شدت دوست دارم این جا رو ببندم و برم یه وبلاگ بی نام و نشون وا کنم که بتونم توش با حداقل خودسانسوری بنویسم. دوست ندارم یه چیزایی بنویسم و بعد فکر کنم آدمی که داره می خونتش رو دیروز باهاش شام خوردم مثلا. خل نشدم. جدی می گم. شایدم این کارو کردم. چه می دونم.
...............................................
عجیبه که اون قدری هیجان زده نیستم از این که نگار برگشته. از هیچی دیگه این قدر هیجان زده نمی شم. اگه این آروم شدنه که اصلا جالب نیست.
...............................................
برو بابا ...
Monday, December 17, 2007

امروز هم درست مثل تمام ماه های پیش برنامه ریزی کرده بود انگار که دعوا کنیم. کردیم. بی خودی بود خیلی.

…………………………………

مهربانند یا خودنما؟ عجیب هستند به هرجهت.

…………………………………

احساس می کنم همین روزهاست که بمیرد. هم دوست دارم یک بار هم که شده ببینمش هم نه. چیزی عجیب حس کردم تمام روز. کسی.

…………………………………

باران می بارد و هوا سرد است. پرده را که کنار می زنم تکه ای از آسمان صورتی پیداست. مرد مهربان ظرف ها را می شوید.

Wednesday, December 12, 2007
...
با تمامی که کار خونه انجام دادن رو دوست ندارم ولی دارم از این زندگی یک و نیم نفره! لذت می برم. دلیل این نام کذاری اینه که خب من تا پاسی از عصر در خونه تنها هستم و خونه خونه ی مجردی است! و خب اون نیم نفری که نصف روز هست می شه مستر ه.
بدترین جنبه ی زندگی مجردی یا مشترک ظرف شستنه که البته با خرید یک ظرف شور قابل حله ولی خب ما عجالتا پولش رو نداریم. منتظر هدایای شما هستیم!
......................................
هنوز وقت نکردم برم نمایشگاه توکا ولی حتما می رم.
......................................
تا حالا ویسکی بلک لیبل که در ایران رجیستر شده باشه دیدین؟ ما یکی شو داریم. به هیچکی هم نمی دیمش!
Saturday, December 8, 2007
...
من از خانه ی جدید می بلاگم در حالی که دسترسی ام به اینترنت کمتر از نور چراغ موشی می باشد! در واقع به خاطر داشتن اینترنت پرسرعت در خانه ی مادری به شدت اعصابم نمی کشه که بیام بشینم پای این هندل و در نتیجه پست مست تعطیل!
زندگی متاهلی خوبه جز کار خونه اش. همه چی امن و امانه و فقط مهمان کم داریم. از دوستان محترمی که این جا رو می خونن دعوت می شود به خانه ی ما بیایین ( دوستان ، منظور دوستان قدیم می باشد و جدیدهای متاخر ) . از همه ی شما با چای و شکلات پذیرایی خواهد شد.
با تشکر و امتنان
هاذر با مسئولیت محدود

گذشته از این ها در روزهای آتی پست های مبسوطی نوشته خواهد شد.