آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Monday, December 17, 2007

امروز هم درست مثل تمام ماه های پیش برنامه ریزی کرده بود انگار که دعوا کنیم. کردیم. بی خودی بود خیلی.

…………………………………

مهربانند یا خودنما؟ عجیب هستند به هرجهت.

…………………………………

احساس می کنم همین روزهاست که بمیرد. هم دوست دارم یک بار هم که شده ببینمش هم نه. چیزی عجیب حس کردم تمام روز. کسی.

…………………………………

باران می بارد و هوا سرد است. پرده را که کنار می زنم تکه ای از آسمان صورتی پیداست. مرد مهربان ظرف ها را می شوید.