اول. واقعا چرا همه ی این کارگردان های ایرانی فکر می کنند خوب است که فیلمشان را با مذهب جمع و جور کنند؟ با شعارهای صد من یک غاز عرفان و خدا و از این جور چیزها؟ فکر هم نمی کنم اگر این مایه های مذهبی را توی فیلم هاشون نچپانند احیانا مجوز نگیرند.
من که زندان زنان منیژه ی حکمت را ندیده بودم اما سه زن بی سر و ته ترین فیلمی بود که این اواخر دیده بودم. شعاری و احمقانه. فیلمنامه ی قروقاطی و تدوین افتضاح و سروته فیلم را که زده بودند که هیچ.
یاد یک فیلمی افتادم به نام اغتشاش که دقیقا روایت سه نسل زن بود و یک فیلم عالی نیمه حرفه ای بود که فکر کنم ایده ی سه زن از سه نسل از آن فیلم به ذهن منیژه حکمت آمده بود (شاید هم نه!).
دوم. خانم نیکی کریمی عزیز، شمایی که ده سال است داری با عباس کیارستمی معاشرت می کنی و فیلم می سازی و یواشکی و غیریواشکی خودت را فیلمساز فمینست می دانی، چرا نمی فهمی که بازی بلد نیستی؟ چرا متوجه نیستی که کسرشان نیست اگر کمی از آن همه پولی که بابت قیافه ات درآوردی را بدی و بری کلاس بازیگری؟ به خدا که نه این فیلم سه زن که فاجعه ی بازی ات آن تله تئاتر وحشتناک خرده جنایت های زناشوهری بود که باید به احترام آن کسی که توانست نیم ساعتش را تحمل کند، تعظیم کرد بس که اعصاب پولادی داشت. تمامش کن دیگر.
سوم. مانده آواز گنجشک ها و دعوت که باید بریم و ببینیم آن ها چه شاهکارهایی هستند. کنعان را که در جشنواره دیده بودم باز نسبت به فیلم های ایرانی این چند سال (جز نفس عمیق) قابل قبول بود و دوستش هم داشتم. باز حداقل فاکتورهای یک فیلم نرمال را داشت.
چهارم. خداوندا، به ما صبر بی نهایت عطا بفرما!