آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Tuesday, October 7, 2008
یرما

دیشب که نشستم و نمایش نامه ی یرما رو خواندم تازه فهمیدم این آقای رضا گوران چه گهی زده به نمایش نامه ی لورکا. تمام راویان زن که یکی شان پیرزن بود و طبیعتا نماد نسل پیش و باتجربه و یکسری زن دیگر را از کار حذف کرده بود و به جاش یک مرد بود که حرف آن ها را می زد و مثلا یک قسمتی از وجود یرما بود و من آخرش نفهمیدم برای چی قسمت لجباز و سرکش وجود یک زن باید مرد باشد و خب این خیلی ضربه زده بود به مفهومی که لورکا در ذهن داشته.
دو تا هم زن را ردیف کرده بود که مثلا بخش های دیگر وجود یرما هستن و چقدر بعضی جاها اضافه و زاید بود نقش شان. صداهای ضعیف بازیگرها هم فقط به درد نمایش تلویزیونی می خورد و من که در ردیف اول نشسته بودم، باز بعضی دیالوگ ها رو درست نمی شنیدم. فقط بازی سهیلا گلستانی که نقش یرما رو داشت خوب بود که به نظرم بار اصلی نمایش هم روی دوش او بود. مهدی پاکدل هم که شده پسر خوشگله ی تئاتر ایران و نمی دانم چرا یک دوره ی درست بازیگری نمی رود.

در نهایت جز بازی نقش اول زن، طراحی صحنه ی هدیه تهرانی هم جالب بود و بس.