بالاخره نسخه ی اول نوشته ام رو تموم کردم. با این همه به شدت مضطربم. سه روزه که سردرد دارم و امشب تن دادم به خوردن یک عدد ژلوفن. دو روزی هست که نمی تونم بلاگر رو باز کنم و هی فکر می کردم فیلتر شده ولی نشده بود و از سرعت گندیده ی اینترنتم بود.
داره عید می آد و ما هیچ جا نمی ریم ، عین همیشه ی بچه گی هام. می شد رفت سفر اما همه چیز گرونه و آقای ه هم زبان می خونه که اون مهم تره.
تصمیم دارم یه شو بذارم و یه چیزایی درست کنم برای فروش. هفته ی آخر اسفند.
چند روز پیش هم که در جلسه ای خصوصی "یک شب" نیکی کریمی رو دیدم و خودش رو. همون طور که انتظار داشتم چیز خاصی در چنته نداره. زیبا بود و خندیدنش منو یاد کسی می انداخت. فیلمش هم یه تقلید احمقانه از "ده" کیارستمی بود.
همین دیگه.