آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Sunday, March 2, 2008
These Days ...

بالاخره نسخه ی اول نوشته ام رو تموم کردم. با این همه به شدت مضطربم. سه روزه که سردرد دارم و امشب تن دادم به خوردن یک عدد ژلوفن. دو روزی هست که نمی تونم بلاگر رو باز کنم و هی فکر می کردم فیلتر شده ولی نشده بود و از سرعت گندیده ی اینترنتم بود.

داره عید می آد و ما هیچ جا نمی ریم ، عین همیشه ی بچه گی هام. می شد رفت سفر اما همه چیز گرونه و آقای ه هم زبان می خونه که اون مهم تره.

تصمیم دارم یه شو بذارم و یه چیزایی درست کنم برای فروش. هفته ی آخر اسفند.

چند روز پیش هم که در جلسه ای خصوصی "یک شب" نیکی کریمی رو دیدم و خودش رو. همون طور که انتظار داشتم چیز خاصی در چنته نداره. زیبا بود و خندیدنش منو یاد کسی می انداخت. فیلمش هم یه تقلید احمقانه از "ده" کیارستمی بود.

همین دیگه.