آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Saturday, February 16, 2008

در این چند روز خوب فیلم می بینیم.

Juno : در عجبم از این همه ریت و به به و چه چه هایی که واسش شده. یه پسر ریقونه و یه دختر به شدت جذاب و اتفاق های معمولی و حتما باید دست بزنیم برای آقا پسر کاکل زری مون که به اون جاش هم نمی گیره دوست دخترش حامله شده و خانوم جونو هم هنوز عاشق جناب هستن و اون پایان بی مزه. درسته که فیلم رنگی رنگیه و بازی دخترک بی نظیر و دیالوگ هایی که از دهن دختره درمی آد واسه سنش جالبه ولی خب انصاف هم خوب چیزیه که ریتش تو imdb دیگه 8.3 نباشه دیگه.

Into the wild: خب حالا پیرو همون جمله ی آخرم اگه Juno ریتش اون قده پس حتما باید ریت این 15 باشه دیگه. یه فیلم کامل که البته با این که شخصیت فیلم رو به شدت دوست داری و خیلی هم آخرش ناراحتت می کنه اما اینو یادت می آره که طبیعت هم قواعدی داره که همین طوری شرتی شرتی نمی شه توش زندگی کرد. اما خب واقعا کار بزرگی کرد اون پسر و من به شخصه تحسینش کردم و می کنم. شون پن همه جوره کارشو خوب بلده. به خصوص اون لانگ شات های طبیعتش که هوش از سر می پرونه.

Me & you and everyone we know: البته این یکیو خودم تنهایی دیدم. یه فیلم دوست داشتنی و باحال که دیدنش خیلی خوبه!

..................

مادام بواری رو هم امروز عصر تموم کردم. نسخه ای که خوندم صد البته که سانسور داشت. خوشم نمی آد از این رومانتیسیسم و این همه حاشیه در یک رمان. فلوبر که – البته در نسخه ای که من خوندم – یک بند دلش برای شوهر "اما" سوخت در سراسر کتاب و اصلا هم درک نکرد که وقتی زنی از زندگی زناشویی اش متنفر می شه یا مازوخیست وار تحملش می کنه یا مثل بوواری دست به شورش می زنه. البته شانس "اما" در مورد معشوق هاش هم خیلی بد بود و اگه یه کم خوش شانس تر بود این بلاها سرش نمی اومد.

البته که کتاب رو دوست نداشتم. باید "عیش مدام" یوسا رو خوند ولی فعلا پولی در بساط نیست.