بعضی آدم ها را درک نمی کنم. قضاوت های مدامشان درباره ی خودم . چرا این همه فراموش کارم؟
وقتی ضعیف اند و از سر تنهایی ، دوست خوبشان هستی و وقتی می روند در موضع قدرت و فکر می کنند اگر تو نباشی ککشان هم نمی گزد ، شروع می کنند به دیدن تو. تو را کندوکاو می کنند و همه ی عیب هات در نظرشون می شود دنیایی و نمی فهمند که اگر دادگاهی باشد منصف ، خود آن ها به همان اندازه دوست نداشتنی اند.
دلم دوستی های صاف و پاک می خواهد. آدم های شجاعی که اگر در دلشان چیزی هست مستقیم در چشمهات نگاه کنند و بگویند و نگذارند دلشان چرک بشود. آدم هایی که بدانند خودشان هم ناکامل اند و تو هم. آدم هایی که در دل و نگاهشان فحش و بی حوصلگی نباشد ولی به تو لبخند ملیح بزنند.
خسته شدم واقعا.