آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Sunday, February 3, 2008
جشنولره : روز سوم - فیلم اول

امروز کنعان رو دیدم. کار مانی حقیقی. از فیلم خوشم آمد اما ردی از مهرجویی درش بود. بد نیست که حتی به نظرم حقیقی هم کادرهای بهتری از مهرجویی بسته بود و هم فیلم نامه اش محکم بود. بازی با فضاهای خالی و پر در کادرها عالی بود و رادان و علیدوستی بازی های خوبی داشتند اما فروتن همان نقش همیشگی اش بود و چیز تازه ای نداشت جز این که خیلی پیر شده بود!

با اولدوز برگشتیم خانه ی ما و هی راجع بهش حرف زدیم. دوست دارم فیلمی ببینم که بتوانم مدام از درونش نکته بفهمم و باهاش بازی کنم در مغزم. کنعان همین طوری بود. غلغلکت می داد. راجع بهش فکر می کنی.

تنها نکته این بود که آیا می شد به جای علیدوستی بازیگر دیگری جایگزین می شد؟ بازی اش خوب بود اما صورت بچه گانه اش این اجازه را نمی داد که فکر کنی سی سالگی را رد کرده. خوشحالم لیلا حاتمی نقش را بازی نکرده بود. پریدخت گند زد به تمام بازی دوست داشتنی اش در لیلا ی مهرجویی. بعد از آن سریال لیلا حاتمی ذهن من خراب شد. ولی خب آن صورت خاص را کسی در سینمای ایران ندارد.

پایان فیلم هم تعلیق قشنگی داشت که در کرکر خنده ی جماعت محو شد. موسیقی کریستف رضاعی هم شنیدنی بود.

دیدنش را به کسانی که عادت به خواندن مجلات زرد و خرت خرت خوردن پفک و چیپس و کوفت و غر زدن در موقع دیدن فیلم ندارند ، توصیه می کنم.

بی ربط. یک مغازه ای در خیابان زرتشت پیدا کردم پر از لیوان و پیشدستی های صنایع دستی و رنگی رنگی. ارزان هم بودند. درست نفهمیدم دیگه چی داشت. هیجان انگیز بود.