بالاخره خونه پیدا کردیم البته نه کاملا آن جا و آن چه می خواستیم اما دلمون نخواست از دستش بدیم.
حالا فرض کنید زوج خنده داری که در شروع زندگی هزار تا کتاب دارن و لباس خودشون و یه کامپیوتر! با اعتماد به نفس کامل خونه هم می گیرن. مهم ترین چیزی که نداریم ماشین لباسشویی ایه و البته خیلی چیزای نسبتا مهم هم! ولی واقعا مهم نیست واسمون. همین یه جایی داشتن برای این که با هم باشیم و بتونیم برای خودمون برنامه بریزیم و این در حالی که جای ثابتی برای برای زندگی نداری ، امکان نداره.
.................
دیروز رفتیم حول و حوش یوسف آباد رو گشتیم. چند تا خانه نما ( می تونید بخونید لونه ی هاپو ) رو بهمون نشون دادن و با کلی هم اعتماد به نفس یه جای 38 متری که در واقع محل کار بود رو صاحبش می داد 15 میلیون رهن کامل. یکی شون که آخر شاهکار بود. ته یه کوچه ی آن قد باریک که دستتو از هم وا می کردی می خورد به دیوار کوچه با چشم انداز دیوار! بعد یارو می گفت نورگیرش عالیه!!! دیگه از یوسف آباد ناامید شدیم و رفتیم سمت خیابون دولت و اون جا یه جایی رو رفتیم ببینیم که سربالایی کوچه اش رسما اندازه ی تپه بود! به هرترتیبی که بود شانس آوردیم و این خونه هه رو پیدا کردیم. اما خب من عجالتا بیکارم و با 250 هزار تومن در ماه که از حقوق آقای ه می مونه و تا اطلاع ثانوی باید با همون زندگی! کنیم. متاهلین عزیز ، لطفا ما را با تجربیاتتون مستفیض کنید.
.................
همین الان تلویزیون گفت که قیصر امین پور درگذشته.