آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Tuesday, October 23, 2007
اندر احوالات ما...
بالاخره بعد صد روز اومدم بنویسم. فکر کنم این جوری بهتره. چراشو نمی دونم!
این جوری که تقریبا 3-4 شب در هفته می مونم خونه ی آقای ه اینا از این جهت که با همیم خب خیلی ی ی ی ی خوبه ولی خونه شون دوتا اشکال داره که دومیش دیگه موضوعیت نداره و اولیش اینه که سیگار نمی شه کشید و مجبوری بری تو حموم و آویزون بدودی که البته در همین هم که ماه رو امشب دیدم و هوا خوب بود ، منافعی هست!خونه ی ما اشکالش کوچولو بودنش و نبودن تلویزیون اختصاصی برای دیدن برنامه ی نود و فوتبال ها! واسه ی آقای ه بیچاره است. خودم قلدروار می رم تلویزیون رو از چنگ مامانه درمی آرم ولی خب آقای ه که نمی تونه. تازه صبح ها هم چون آشپزخونه یه وجبه و مامانه مدام اون جا وایستاده ، آقای ه نمی ره واسه ی خودش چایی بیاره چون احتمالا می ترسه با مامانه برخورد فیزیکی کنه! با نوشتن این چیزها و چیزای دیگه ای که خب نمی گم، به این نتیجه رسیدم برای صدمین بار، که خونه گرفتن واجبه.
............................................
من درست یه ساله که دارم یه شال گردن واسه آقای ه بینوا می بافم اما هنوز یه سومش بیشتر بافیده نشده. حوصله ی آدم سر می ره خب. اما جدن امسال می بافمش !!! نشه دیگه وقت نیست تا سال دیگه چون ملبورن اصلا برف نداره که شال گردن مصرف داشته باشه.
............................................
خانوم لیلی ، این آهنگه هم بسی حال داد امشب. ممنون.