یکی از اصول زندگی من "بدی نکردن" به دیگرانه. شاید هیچ گاه پیش قدم نشم برای یک سری افراد که در حقشون "خوبی" کنم اما سعی می کنم بدی هم نکنم. اما امروز فهمیدم این رو بسیاری افراد درک نمی کنن. اون ها دنبال این هستن که تو بهشون بدی کنی و خشتکشون رو به سرشون بکشی. بعد با خیال راحت راه بیفتن و پشت سرت قصه بسازن.
خیلی ممنون می شم از تمام آدم هایی که این جا رو می خونن و به نحوی نوشته ی بالا درباره شون صدق می کنه که برن کشکشون رو بسابن. لطف کنن دیگه سعی نکنن با من معاشرت کنن که بعدن همچون هلو گیر کنم در گلوی کارد خورده شون.
پی نوشت : اگر احیانا شما احساس غرابت عجیبی با این نوشته می کنید بدونید که با شما هستم. علاف های بیکار روانی.