آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Wednesday, September 26, 2007
کوارتت ، نمایشی تلخ با انبوه قهقه!
کوارتت یک نمایش شسته رفته است با دیالوگ نویسی عالی. بازی ها - که نمی شود گفت بازی، به شکل معمول آن - هم بسیار خوب اند. صحنه چهار تکه است و تماشاگر براساس شانس روبروی یکی از بازیگران قرار می گیرد اما در تلویزیون های بالای سر بازیگران ، تصویر کسی که مشغول ادای مونولوگ خود است می بینی. متن هیچ خنده دار نبود و من هم مثل آقای کوهستانی تعجب کردم از این همه قهقه ای که مردم می زدند به کلماتی که از دهان پسیانی و معجونی بیرون می آمد. شاید اگر حجم خنده ها تا این حد زیاد نبود و فضا آرام تر بود ، گریه می کردم. نمایش تلخی بود و مدام از خودم می پرسیدم این ها برای چه می خندند؟ شاید در مورد حسن معجونی بتوانم بگویم به خاطر لحنش که کمی کمدی وار بود ولی در مورد پسیانی ، نمی دانم چرا. تعریف کشتن چهار نفر آدم به هرنحوی که باشد اصلا خنده دار نیست. شاید برای تماشاگر، فضا به دلیل چیدمان غیرمعمولش اصلا واقعی نبود. اگر بازیگران در حال زار زدن همان دیالوگ ها را می گفتند مطمئنا همه همزادپندار می کردند و مثل "لبخند باشکوه آقای گیل" با آن بازی های اسف بار و متن ضعیفش ، همه با ضجه های تئاتری بازیگران اشک هم می ریخنتد. تماشاگر ایرانی تئاتر مدرن را نمی شناسد و آن را جدی نمی گیرد و قتلی که در چنین تئاتری روایت می شود هم برای او جدی نیست و چه بسا بیشتر مضحک است که چهارنفر جلوی چهار دوربین که به مثابه چهار بازجو یا شنونده اند ، بنشینند و با چنین جرییاتی شرح واقعه کنند. این نظر من است.
مرتبط : چرا تماشاگر "کوارتت" می خندد؟