آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Tuesday, September 11, 2007
یه هفته می شه که مامان و بابای آقای ه رفته ان سفر. این جا اینترنت نفتیه و حال نمی ده که بیای و هی پست بنویسی. این یه هفته رو با هم بودیم و فهمیدیم که دو نفری زندگی کردن به شدت لذت بخشه. فکر می کنم در خونه ی خودمون کمی نظام مندتر و سخت تر خواهد بود ، که باید کار خونه کنیم و آشپزی و نمی شه مفت خورانه زندگی کرد. با این که تولد آقای ه 26 شهریوره ولی دیشب یه مهمونی تولد گرفتیم و رفتیم پیشواز! اساسا به من یکی که خوش گذشت که البته بگذریم از غذا درست کرذن و تدارک مهمونی که کمی سرویسم کرد. گردنم هم کاملا درد می کنه از هدزنی دیشب!
فردا دوباره خونه می شه مال مامان آقای ه و من می شم مهمون.
منتظراون روزی ام که کلید بندازم تو در خونه امون و لباسامو روی مبل خودمون پرت کنم و بدوم برای درست کردن یه چایی و حس کنم که "این جا خونه ی ماست ، خونه ی خود خودمون" ...