آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Sunday, September 2, 2007
روزمره
1
تصمیم گرفته ام. از اول مهر شروع می کنم به درس خوندن واسه ی فوق لیسانس. دوست ندارم نقاشی بخونم و رشته ی هیجان انگیز دیگه ای هم نیست. پس شاید انتخاب اولم تصویرسازی باشه و بعدی انیمیشن. برام مهم نیست که کمتر از دو سال دیگه ایران هستیم. دوست دارم برم دانشگاه و در جو جوانی باشم. کلاس تایی چی رو هم به زودی شروع می کنم. کلاس زبان هم که بایده.
2
این قده کوچه مون قشنگ شده چند شبه. ریسه های رنگی رنگی و لامپای روشن. خیلی خوشگله ولی نمی فهمم الان که ساعت 12:16 نصفه شبه این چراغا واسه چی روشنه. شاید می ترسن آقا! بیاد و تاریک باشه و با کله بخوره زمین و بعد بزنه دک و پوز همشون رو خرد کنه. اسراف هم حدی داره ، نامردا!
3
حالا براتون بگم از کنسرت دیشب که هم چنان بهش که فکر می کنم تا ته یه جاییم آیش می گیره از 30 هزار تومن پول بلیطی که دادیم. رفتیم کنسرت گروه "تنبورنوازان شمس" یعنی گروه کیخسرو پورناظری. اول این که ساعت 8 قرار بود کنسرت شروع بشه ، 8:30 درها رو وا کردن و مردم تا یه ربع به 9 دیگه سرجاهاشون نشسته بودن و آقایون گه! اومدن روی سن و به جای این که عذرخواهی کنن از یه ساعت تاخیر ، با پررویی زائدالوصفی می گن تقصیر خودتون بود دیر اومدین تو سالن!!! آخ ، من و آقای ه رو می گی کارد می زدی خونمون درنمی اومد. بعد نکته ی بعد این که توی تبلیغاتشون به اسم این که رقص سماع دارن ملت رو خر کرده بودن و روی هم رفته کل سماعشون شد یه ربع بیست دقیقه. حالا بشنوید از نحوه ی چیدمان سالن. کنسرت در کاخ سعدآباد بود و زمین ناهموار. بعد فرض کنید که سه هزار نفری آدم رو چپونده بودن اون جا و اونی که ته بود هیچی نمی دید. یه تلویزیون هم نذاشته بودن که آدم درست ببینه داره چه اتفاقی می افته. البته گذاشته بودن ها فقط از نوع 18 اینچی اش! مردم هم صندلی به دست رفتن روی چمن های اطراف جلوس کردن که البته کار خوبی کردن.
موسیقی شون این قدر معمولی بود که افسوس می خوردی از اون همه حرصی که خوردی. آخرش هم قطعه "مستان سلامت می کنند" رو اجرا کردن که بسیار ضعیف و بد بود و ترجیح می دادم بشینم توی خونه و با آرامش سی دی اش رو گوش کنم.
حالا بگذریم از اون همه اط لاعاتی که ریخته بودن توی کاخ سعدآباد و با چه نگاهی چشم می دوختن به ساق پای زن ها. برای چی معلوم نبود!
تا به حال کنسرت به این بدی نرفته بودم و قسم خوردیم با آقای ه ، که دیگه هیچ وقت کنسرت این گروه بی فرهنگ رو نریم. رسما به شعورت توهین می کنن.
4
موهامو زدم. بچه ی تخس می خواین ببینین بیاین این جا!