آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Friday, August 17, 2007
این روزا ...
هنوز فرنچ های ناخنم پاک نشده ان ، آقای ه هم چنان توی خواب توهم داره که عروسی برگزار نشده و من گاهی دلم می لرزه که چند روز مونده به جشن. این وسط اون آدمه که می اومد کامنت ها چرت می ذاشت باز شروع کرده به نوشتن چیزایی شبیه تهدید و مثلا می خواد بره رو اعصاب من. فقط تنها فکرم اینه که این آدمه چه خصومتی با من داره.
وقایع و شرایط خیلی مطابق اون چه پیش بینی می کردیم پیش نمی ره. نگین گم شده و لباساش دستم جا مونده و این نگرانمون کرده. دوست داریم مستقل بشیم و برای این کار نیاز به اوضاع مالی با ثبات تری داریم. دوست داریم یه سفر بریم اما وقت درست و حسابی نداریم واسه هندل کردنش.
امروز بعد صد روز رفتیم کافه و حالمون بهتر شد. فرم زندگی مون تغییر کرده تا حدی و تا بتونیم باهاش راه بیاییم طول می کشه.
این وسط یه چیز هست که منو خیلی نگران نمی کنه از این اوضاع آشفته و اون این همه دوست داشتنی است که بین ما هست و چه قدر خوبه که هست ...
.
پی نوشت 1. من و آقای ه شب بعد عروسی به عنوان "روز عسل" رفتیم شهربازی پارک ارم. خیلی خیلی حال داد.
پی نوشت 2. امروز رفتیم تئاتر "لبخند باشکوه آقای گیل" که بسیار چرت بود و بازی ها جز فراهانی و دونفر دیگه افتضاح بود و جناب مرزبان حال منو بهم می زنه که خیلی اصرار داره به همه ثابت کنه فرزانه کابلی ، زن محبوبش ، خیلی بازیگر خوبیه و در واقع بیشتر از همه چی او یه عروسک سر طاقچه است. توصیه می کنم پولتونو دور نریزید و اگه بلیط مهمان گیر آوردید هم دو ساعت و نیم اتان رو بذارید واسه ی یه کار بهتر!