آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Tuesday, July 24, 2007
آه ، یکی به ما وقت قرض بده
به سلامتی و میمنت و یاری دوستان وبلاگی ، به ویژه اعلی حضرت حاج آقا و بایرامعلی جان این عروسی وبلاگی مون هم به خوبی و خوشی و میمنت برگزار شد و حس ختامش هم جناب هرمس انجام دادن که از اون بالا واسمون چنان اسپندی دود کردن که بوش هنوز تو دماغمونه.
جونم براتون بگه که من و این آقای ه بیچاره توی این چند روز و هفته نه تنها فرصت نکردیم بریم سفر بلکه حتی نتونستیم بریم به خودمون دو تا شام بدیم بلکه باورمون بشه زن و شوهر شدیم. به جاش تا دلتون بخواد می تونیم الان راهنماییتون کنیم از کجا برین سرویس طلا و لباس و پارچه و کت و شلوار بخرین. دو تای ما در این مسائل این قدر بیلمزیم که نگو. حالا فکر کنید داریم همه ی کارای جشن خانوادگی رو هم خودمون می کنیم. البته حتما به صورت مجزا داستان این خریدها رو می نویسم بلکه یکم بخندین.
دیگه این که یه توصیه بهتون می کنم به گوش بگیرید و روزی هزار بار با خودتون مثل ورد بگید. آقایان و خانومای محنرم ، عروسی و جشن و این صحبتا رو بی خیال شین. دست همدیگرو بگیرید و فرار کنید برید یه گوشه ای واسه ی خودتون معاشقه بفرمایید. من و آقای ه در دوران دوستی خوشبخت تر بودیم و الان از فرط ذیق وقت داره یادمون می ره که زنی گفتن ، مردی گفتن! البته اینا که شوخی بود ولی به هر حال سخته ، خیلی هم سخته.
به زودی اون داستان خریدامونم می نویسم. بذارین یکم سرم خلوت شه. آخه دارم رسما کچل می شم!!!
.
پی نوشت. خانوم نازی کاویانی ، ببخشید که این قدر دیر لینکتون رو درست کردم.