آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Monday, July 9, 2007
روزی دیگر آغاز می شود


روزی دیگر آغاز می شود
دست هایت را فشار می دهم با شوق
و دلم می خواهد داد بزنم و
کفش هایم را به همه نشان بدهم
بالا و پایین بپرم
زبانم را لوله کنم
برای همه بستنی یخی نارنجی بخرم
و لی لی کنم روی تمام آسفالت های شهر
.
نگاه کن
روزی دیگر آغاز می شود
و خورشید درست بالای سرمان است
.
امروز کفش های نو خریدیم
برای تمام دویدن هایی که در پیش داریم ...