آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Saturday, June 30, 2007

1. این چند روز چهار رکن مهم زندگی ام تعطیل بود. اول این که در حالت pms بودم ( نبود اعصاب ) دوم تلفن خونه قطع بود ( نبود ارنباط ) در نتیجه اینترنت هم رپتو ( نبود اینترنت ) و در پایان چیزی که کاملا حال بدکن بود رفتن آقای ه با خانواده ی مکرم به همین حوالی تهران بود ( نبود آقای ه ). خب این همه دلیل آوردم که بگم دو سه روز اوضاع ام قمر در عقرب بود و این قدر حالم خوب بود که تا بهم می گفتن بالای چشت ابروست ، می زدم زیر گریه. طبق معمول هم مامان بیچاره شده بود سنگ صبور! از اون نوعی که هی باهاش دعوا می کنی ولی حالت هم چندان فرق نمی کنه که بیشتر هم اعصابت خورد می شه.

2. من رفتم تو wordpress یه وبلاگ با همین اسم وا کردم که روز مبادایی که این جا فیل ت ر شد برم اون جا بنویسم. گفتم یادتون باشه. البته تا وقتی که سپنتا هم وبلاگم رو فیل ت ر کنه ، همین جا خواهم نوشت. ببخشید سخته هی اسباب کشی کردن به خدا. تازه امکانات بلاگر از اون وردپرس خیلی بیشتر و بهتره و اون جا به نوعی "مجبوری" نویسیه!

3. راستی اینو نگفته بودم که یه هفته است می رم کلاس بدمینتون. چهار روز در هفته یعنی شش ساعت ورزش می کنم. سخته ولی کیف داره. تازه بدمینتون ورزش من توی دبیرستان هم بود و الان تازه تازه دارم راه می افتم. تا قبل از این فکر می کردم شیکمم گنده است و چه بدهیکلم اما از وقتی می رم باشگاه متوجه شده ام که یکی از خوش هیکل ترین دختران تهران هستم! حساب کنید که در یه کلاسم نزدیک 40 نفر آدم هست و من جزو سه خوش هیکل کلاسم پس می شه نتیجه گرفت که من از نصف دختران تهرانی خوش هیکل ترم دیگه هان؟ اتفاقا الان یاد فیلم little miss sunshine افتادم که چه زندگی سختی داشت اولیو که به خاطر هیکل و این مزخرفاتی که از اون سن کم تو کله اش می کردن از خوردن یه بستنی نمی تونست لذت ببره. واقعا هم دخترای زیادی در این کلاس ها می بینم که هیکل های کاملا معمولی دارند و فکر می کنن کلی شیکم دارن و بد هیکلن و جالبه همون دوست پسرا یا شوهرایی که این رو به این دخترا حالی می کنن خودشون دور شیکمشون 100 سانته ! و همه شون بدفرم و بدهیکلن کلی. دخترای کم سنی هم که می آن به کلاسمون همه پشت های خم دارن و قوزکرده راه می رن. من خودم جزو آدمایی ام که خیلی قور می کنم ولی زمانی که تو بچگیم می رفتم کلاس والیبال تنها بچه ای بودم که پشتم این شکلی بود ولی بچه کوچیک های این کلاس تقریبا همه شون مثل اون موقع من هستن. از این می شه همید که فشار خانواده و اجتماع روی جنس زن توی این 15 سال چقدر زیادتره و دخترا چقدر بیشتر از بدن خودشون خجالت می کشن و توخود تر هستن. نسل این دخترا بزرگ تر که بشن همه شون دچار مشکلات ستون فقرات خواهند بود و به طور قطع اعتمادبه نفسشون در حد زیر صفر. ناراحت کننده است وقتی بهش فکر می کنی.