آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Saturday, June 16, 2007
1
آقا جان ، من گاهی از مرگ کسانی خیلی خیلی خوشحال می شوم ...
2
امروز دوست هندی مان را دیدیم. دستاورد خوب این دیدار به استثنای دیدار دوستم که یک سال و نیم بود مشاهده نشده بود ، این بود که فهمیدیم هندی ها به چهارشنبه می گویند "منقل ور" یا یه چیزی شبیه این که با منقل شروع می شود. حالا فلسفه ی این نام گذاری چیست خدا عالم است.
3
امروز خیاطمان را در نشر چشمه دیدیم. نقشه کشیدن برای چیزهایی که هنوز اتفاق نیفتاده خیلی حال می دهد. من از خیلی چیزها لذت می برم ولی نمی دانم چرا نقاشی ام نمی آید. مستر ه که معتقد است این که من می گویم نقاشی نمی توانم بکنم چون جا ندارم از سر تنبلی است و بهانه ای بیش نیست ولی خب اون که نقاش نیست. متوجه مشکل یک آرتیست نقاش نمی شود. هرچه قدر هم که تفاهم داشته باشیم یک چیزهایی هست که فقط همکاران متوجهشان می شوند. نیلوفر ...
4
این کولر خانه ی ما به جای هوای خنک ، رطوبت به خوردمان می دهد. آب پز شدیم!
5
به قول آقای ه همه ی کارهای هیجان انگیز را یکجا بکنیم دیگر کاری برای فردا نمی ماند ، بس که کارهای هیجان انگیز محدودیت دارد در این مملکت. پس همین پنج تا بس است. بقیه بماند برای پست بعد. ضمنا اگر کسی نیاز به سونای بخار با ورودی اندک دارد بفرماید منزل ما!