آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Saturday, May 5, 2007
از ماست که بر ماست
جالب اتفاقی است! میمون و خجسته!
یکهو در دو دانشگاه مهم تهران دو اتفاق رخ می دهد که یکی ربط به نشریه ای دارد و دیگری به حجاب دختری. اولی در امیرکبیر که خب هر ننه قمری هم می داند دانشگاه سیاسی است و بعضی ها بدشان نمی آید که نشریه ای در آنجا چاپ نشود و دانشجویان مخالفش هم از پا آویزان شوند و بعدی در دانشکده ی هنرهای زیبا که خب همیشه کلمه ی فاخر! هنر در این مملکت برابر فحشا بوده و هنرمندان آماج فحش خوردن .
خب این دو واقعه با فاصله ی چند روزه در حالی که نیروهای انتظامی دارند دختران بی حیا را در خیابان ها ادب می کنند ، افتاده و چه معلوم است که این سه تا کوچکترین ارتباطی با هم ندارند. انقلاب فرهنگی کنید و دانشگاه و خیابان را از وجود لوث!!! این آدم ها پاک کنید. این قده حال می دهد!
و خب این سزای همه ی کسانی است که در زمان انتخابات نشستند و هی گفتند سگ زرد برادر شغاله و رای ندادند و حالا باید دختران خودشان جلوی چشمشان کشان کشان در ماشین های پلیس بروند و آنها هم هی فریاد وامصیبتا سر بدهند که عجب غلطی کردیم.
من نمی دانم اتفاق دانشکده ی هنرهای زیبا تا چه حد سندیت دارد چون انتشار دهندگان این خبر کسانی هستند که چندان مورد اعتماد نیستند و با شناخت شخصی من از آن استاد ، او آن قدر زیرک و با هوش هست که سر کلاسش در پیش چشم کلی دانشجو یک همچین کاری نکند و خب شاید هم کرده. خدا می داند .
اما واقعا ایران برای یک عده است؟ یک عده صاحب آب و خاک و این مملکت شده اند و طبق نظر آنها باید همه چیز اتفاق بیفتد؟ و بقیه حمال هایی هستند که باید سگ دو بزنند تا این عده نفعش رو ببرند؟
حمال ها! شاید بهتر است دست از حمالی برای وطن به نام خورده ی بعضی ها بکشید و بنشینید خانه هاتان و ببینید که خودشان می توانند اداره اش کنند یا نه. اگر که توانستند پس جای صحبتی نیست. ایران مال آنهاست دیگر.
این اتفاقات و اتفاقات بعدی باز هم می افتد. اگر خودتان را صاحب این خاک می دانید ، دست از این انفعال بکشید. اگر هم که نه ، به همان سر زیر برف فرو کردن ادامه بدهید . موفق باشید!!!

این دود سیه فام که از بام وطن خاست
از ماست که بر ماست
وین شعله ی سوزان که برآمد زچپ و راست
از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد ، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن این جاست
از ماست که بر ماست
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم
بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم ، آتش ما در شکم ماست
از ماست که بر ماست
...
گوییم که بیدار شدیم ! این چه خیالی ست
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست
از ماست که بر ماست

ملک الشعرای بهار