آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Wednesday, May 30, 2007
نترسیم که ما خودمون عامل دیکتاتوری ایم...
داشتم سریال پرستاران رو نگاه می کردم که رسید به تیتراژ پایانی و آهنگش رو یهو عوض کردن. یه دفعه یاد بچگی هامون افتادم که هر تقی به توقی می خورد ، تلویزیون رو مصیبت برمی داشت و سکوت می شد توی جعبه ی جادویی مون. هیچ چیزی هم نداشتیم که سرگرممون کنه جز همون تلویزیون که روزی دو سه تا کارتون می داد و کلی مجری می اومد نصیحتمون می کرد و تقریبا بقیه ی برنامه ها اخبار بود و یه جمعه هم فیلم سینمایی می دادن و یه سریال آبکی گریه آور ، که ملت بدبختی هاشون یادشون بره. وای به روزای عزاداری. تمام برنامه ی کودک پر می شد از قیافه های چپ اندرقیچی و سیاه پوش ها و سینه زنی و همه چی تعطیل می شد چند روزی. اون وقت ها حتی "نینوا" ی علیزاده رو هم به زور می گذاشتن به جای موسیقی های معمول که خود اون ها هم نیمچه غم گساری بود. یاد این روزها افتادم و دلم لرزید. من توانایی بازگشت به اون روزها رو ندارم. حتی یه لحظه. حتی توی فکرهام. اما آیا بازگشت به اون روزها برای مردمی که می ایستن و فحش خوردن دختری رو در خیابون نگاه می کنن و یا وقتی دختران رو در خیابون دستگیر می کنن به جرم بدلباسی! به او می گن حقته ، ممکن نیست؟ جامعه ی ما خیلی هم زیاد توانایی پذیرش دیکتاتوری یا دموکراسی از نوع حکومت اقلیت بر اکثریت رو داره ( که درواقع در مشابه همین شرایط هم هستیم ). چه باید کرد؟ واقعا چه باید کرد؟
.
در مورد ماجرای مریم مهتدی هم خواستم چیزی بنویسم. فشار اجتماعی این روزها برای همه ی جامعه خردکننده است و مردم آستانه ی تحملشان پایین آمده. فکر می کنم خانم ها برای محافظت از خودشون ، بد نیست وسیله ی دفاعی مثل قفل فرمونشون رو در ماشین کنار دستشون بذارن و این که انگار لازمه که همه بریم دوره های ورزش رزمی هم ببینیم و شجاعتمون در دعوا کردن زیاد بشه و کمتر بایستیم و فحش بخوریم. چیزی نگفتن در برابر کسی که یقه ات رو گرفته ، اوضاع رو بهتر نمی کنه. زنی که یه جنگجوی حرفه ای باشه و مثلا کمربند قهوه ای جودو یا کاراته داشته باشه می تونه خیلی بهتر از زنی که این رو نداشته باشه ، جلوی زورگو بایسته. حالا این زورگو می خواد عابر باشه یا راننده ای که دنبال خانوم می گرده یا شوهر یا برادر یا هرکس دیگری. و مهم تر این همه ترسمون می ریزه.