آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Monday, May 21, 2007
تاثیرگذارهای به یاد ماندنی تر
خب دیگه با دعوت این و این آقا نمی شه ننوشت. بالاخره به این بازی هم دعوت شدم. آخیش!
.
جنگ : فکر می کنم تاثیر عمیقی رویم گذاشت. در بحبوحه ی جنگ کلاس پنجم بودم و زمانی که موشک باران تهران شدید شد رفتیم به پارک چیتگر و چند ماهی در چادرهای هلال احمر زندگی کردیم. استاد وسطی شده بودیم و شاید اولین ارتباط با یک پسر به شکلی متفاوت رو اون جا داشتم. دختری بود اون جا به نام مریم که هنوز دوست دارم ببینمش.
ترس ها و اضطراب های الانم دلیلشون اون جنگ وحشتناکه و این که از خون و خشونت می ترسم. هیچ وقت یادم نمی ره که از مدرسه برمی گشتم و تنها ، میز کوچیکم رو می کشیدم به گوشه ی اتاق و با صدای بمب ها تا اومدن مادرم یک ریز گریه می کردم.
.
خانم مقیمان : او معلم کلاس سوم من بود. هیچ چیزی رو به جز او و کلاسش در دوره ی کودکی ام دوست ندارم. او در کلاس جامعه ی کوچکی برای ما ساخت و با روش بسیار متفاوتی تدریس می کرد. او تنها لکه ی نورانی کودکی منه. اگر او نبود هیچ وقت نمی تونستم به آدم های مذهبی احترام بذارم و بهشون اعتماد کنم. از او یاد گرفتم می شه یه کار معمولی رو فوق العاده اش کرد و فوق العاده انجامش داد.
.
برادر بزرگم : ی برادر بزرگ من بعد از پدر و مادرم در خانه مهم بود. عرفان و مسایل ذهنی بسیاری از او آموختم و شاید خیلی زیاد در وسعت فکرم نقش داشت. با این که رابطه ی متناقضی با او دارم.
.
ش دوست همون برادر بزرگم : او الان استاد دانشگاهه و اولین مشوق من برای ورود به رشته ی هنر و اصلا فکر کردن به این مقوله بود. اولین کسی بود که تشخیص داد که من هنرمندی در وجودم دارم. اگه روزی مشهور بشم باید ازش یاد کنم!!!
.
مادرم : او نماد لجبازی و سرسختی در تمام اعصار و قرون است!!! صبر رو ازش آموختم ( البته کلا آدم عجولی هستم ها ) و مشوق من بود برای کتاب خوندن که خب این برام از اون قبلی مهم تره.
.
محمد ابراهیم جعفری : او بیش از یک استاد نقاشی ست برام. او شاید پدر روحی من باشه. تخیل کردن و اعتماد کردن به حس هام و کودک ماندن رو از او آموختم. او دنیایی رو به من نشان داد که به شدت مدیونش هستم. دنیایی که خودم بعدا بیشتر ساختمش و تغییر دادمش. اگر او نبود بسیاری از اتفاقات مهم زندگی ام رو تجربه نکرده بودم.
.
جکسون پولاک : از او جسارت رو یاد گرفتم در بیان هنری ام. روحش شاد.
.
میلان کوندرا : تاثیرات عمیقی بر طرز فکرم گذاشت. او با کتاب هاش یادم داد که چه طور مسایل رو چند سویه نگاه کنم و شوخ باشم به زندگی ، با این که خیلی وقت ها نمی تونم. کوندرا مرد بزرگی است برای من.
.
توالت : این مکان ، مکان مقدس منه چون همیشه تاثیرگذارترین تصمیمات و فکرها اون جا بهم الهام شده.
.
م . ظ : بهم یاد داد به راحتی به کسی اعتماد نکنم و با بودن با او فهمیدم انسان ها می تونن خیلی پیچیده باشن. از او سیاست رو آموختم.
.
آقای ه : خوددار بودن رو یادم داد که برای زندگی انسانی چیز مهم ایه. حتما باز هم یاد خواهم گرفت ازش.
.
و خب خیلی آدم ها ، کتاب ها ، فیلم ها هم تاثیر گذاشته ان روی روح و فکرم. مثلا اون دوست دوره ی دبیرستانم یا اولین دوست پسر جدی ام یا خیلی های دیگه و یا حتی یه اتفاق ساده.
این ها رو هم دعوت می کنم که بنویسن:
آقای ه - افکار - خورشید خانوم - آگراندیسمان - سن معصومیت - نون جیم و
long life games
و لوا و سایه
هرکی هم نوشته و من یادم رفته خودش ننویسه!!!