آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Friday, April 27, 2007
داشتیم مثل بچه ی آدم می رفتیم ها. داشتیم مدارکمون رو جور می کردیم و منتظر بودیم من امتحان زبانم رو قبول بشم که برای ویزا اقدام کنیم ها. اما خب مثل این که اینا برای هر گروه و دسته ای یه آسی دارن رو کنن و گه بزنن به اعصابشون ، به زندگی شون ، به آینده شون. تنها چیزی هم که در این کثافت آباد دیده نمی شه قانونه. اونایی که بالا نشستن یه طرف ، آدم های بی خیالش یه طرف.
اگه مشکلمون حل بشه و بریم ، تا بودن این آدم ها در این خاک ، پامو نمی ذارم ایران.