این
خانم عزیز از من دعوت به عمل آوردن واسه بازی آرزو.
در واقع من آدمی هستم که یه سره ولم کنن در حال آرزو کردن هستم و می تونم تا صبح آرزو ردیف کنم. اونم آرزوهای دست اول. اما خب به دلیل محدودیت های موجود! به ده ، بیست تا بسنده می کنم.
اول. آرزوهای مقطعی :
1. این امتحان زبانم رو با نمره ی قابل قبولی پاس کنم که شرمنده ی مهربونی های آقای ه و بعدش صبوری های مامانم نشم.
2. زودتر کارای رفتنمون درست بشه و بریم.
دوم. آرزوهای همیشگی :
1. در دنیایی زندگی کنم بدون جنگ و نفرت و کشتار و فقر و بدبختی. هیچ کس متعصب نباشه و ده فرمان موسی رو همه بهش عمل کنن. مهمتر از همه ، هیچ کس به حقوق کسی تجاوز نکنه. همه چیز برای همه باشه : غذا ، هوا ، آب پاکیزه و ... . کودکان همیشه شاد باشن.
2. هیچ وقت زمین گیر نشم. در سلامت بمیرم.
3. همیشه عاشق و خوشحال باشم.
4. نقاش معروفی بشم و اسمم بره توی این کتابای تاریخ هنر.
5. برم تمام موزه ها و نقاشی های دنیا رو ببینم. بعدش همه شون با هم بسوزن و دود شن برن هوا. بعد مدتی هم همه یادشون می ره چی به چی بوده ، این قدرم نقاشای دنیا لعنت نمی فرستن به قبر این پیکاسوی مادر مرده!
6.یه سیگاری اختراع بشه که تموم نشه و بتونی هی طعمشو عوض کنی.
7. بتونم هر وقت اراده کنم غیب بشم ، زمان رو نگه دارم ، به شکل حیوونا و مرد دربیام ، طی الارض هم بکنم ( شرمنده. این آرزوئه کلی بود ، یکی اش کردم ! )
8. بتونم برم به دهه ی هفتاد و یه ده سالی بمونم اون جا. یه کنسرت جان لنون هم برم. ووداستاک هم حتما برم ببینم.
9. دور دنیا رو با موتورسیکلت بگردم. تمام تمامشو.
10. با آقای ه تا همیشه همین طوری خوب و خوش و خرم بمونیم و کلی با هم بریم سفر و حال و حول ، انشالله.
11. این قدر بی جنبه و پررو و هول نباشم که ملت پشیمون بشن از دعوتم به بازی ها!!!
این بود قسمت کوچکی از آرزوهای من! حالا که باید دعوت کنم
آقای ه -
لوا -
بایرامعلی -
ریرا - تائو و نینا و
اعلی حرضت حاج آقا رو به ادامه ی بازی دعوت می نمایم. باشد که قبول وبلاگستان باشد!!!
پ ن. نینا دعوت شده و خودش تائو رو هم دعوت کرده. پس من به جای اون ها دونفر دیگه رو می دعوتم!
نیما نامداری -
سایه و البته دو نفر جون رو که از قلم انداختم :
آگراندیسمان و
سن معصومیت