آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Sunday, April 8, 2007
دیشب ساعت 4 و خرده ای از یزد رسیدم خونه. سفر فشرده اما جالبی بود.
سفرنامه ی یزد ، اما کوتاه !!!
چهارشنبه ساعت 11 شب بعد از یک ساعت معطلی در میدون شهرک بالاخره راه افتادیم. این جماعت که نذاشتن درست بخوابم و خب طبیعی است که هاپو بشم! حدود 7 صبح رسیدیم به میبد و رفتیم در یک هتل زشت صبحانه خوردیم. یه صبحانه ی کاملا روتین به اضافه ی آب پرتقال. به نظرم اولین جایی که دیدیم آتشکده ی زرتشتیان بود. جای جالبی بود. برای من که یه روزگاری خیلی به دین باستانیمون عشق می ورزیدم جذاب بود. این آتشکده در سال 1313 ساخته شده و طبق روایات آتش درون اون هم که به اون آتش ورهرام می گن از آتشکده ی پارس آورده اند و حدود هزار و 515 سال این آتش خاموش نشده بوده.
بعد رفتیم مسجد جامع رو دیدیم که با عکس هایی که از این جا دیده بودم خیلی ذوق داشتم ببینمش اما واقعا اون قدری باشکوه و بلند نبود که در عکس هاش به نظر می آد. این مسجد در قرن ششم ساخته شده در زمان شاهرخ تیموری کاشی کاری شده که انصافا کاشی کاری هاش بسیار زیبا بودن. در کل داخل مسجد خیلی زیباتر از بیرونش بود.
بعد رفتیم امیرچقماق که مجموعه ای است شامل مسجد و تکیه و بازار و آب انبار و نخل. این مجموعه هم متعلق به دوره تیموری است. ما مسجد و بازار و آب انبارش رو دیدیم. جالب بود که واقعا نوع ساختمان سازی این ناحیه ی ایران شگفت زده ات می کنه وقتی از گرمای 31 درجه ی بیرون وارد ساختمانی می شی که انگار کولر داره ولی فقط به خاطر نوع معماریش تهویه اش به این جالبی است. بعد رفتیم ناهار خوردیم در میدان امیرچقماق که جاتون خالی ، دیزی خوردیم خیلی خوشمزه با 1300 تومن. تازه جیگر و دل هم خوردیم. رفتیم خرید باقلوا و لوز که پسته ایش بی نظیره و بعد حرکت کردیم به سمت دخمه. این دخمه درواقع قبرستان سنتی زرتشتیان بوده که بالای دو برج مدور مرده هاشون رو می ذاشتن و گویا می گفتن اگه کلاغ ها اول چشم چپ طرف رو دربیارن می ره جهنم و اگه راستش رو بخورن می ره بهشت که خب این هم جزو خرافاته دیگه. بعد که مرده رو پرندگان می خوردن ، استخوان هاش رو داخل چاله ای وسط برج می ریختن و رویش آهک می ریختن که پودر بشه. شنیده ام که این شیوه ی دفن بهترین راه از بین بردن اجساده چون خیلی اصولی به طبیعت بازگردونده می شه. بعد از جمهوری اسلامی و گسترش یافتن شهر هم نذاشتن زرتشتیان این شیوه رو ادامه بدن چون بوی بدی پراکنده می شده اون حوالی. در همون محوطه هم قبرستان به شیوه ی مسلمان ها براشون درست کرده بودن. این بنا هم مال دوره ی صفویه بود.
بعد رفتیم به منطقه ی پیر هریشت برای خوابیدن شبانه. این جای سفر خیلی ترسناک بود چون این منطقه برقش با ژنراتور تامین می شه و فقط برای گروه های زرتشتی اتاق ها رو باز می کنن و برق منطقه رو روشن می کنن که گویا حق هم دارن چون مسلمانان منطقه با زرتشتی ها بدرفتارن. شب رو چادر زدیم و در ظلمات کامل توالت رفتیم و با صدای عربده ی چند جوان اردکانی که اومده بودن طبقه ی پایینی و داشتن عرق می خوردن ، خوابیدیم. صبح بعد صبحانه رفتیم خود زیارتگاه رو دیدیم. می گن در این منطقه یکی از کنیزان یزدگرد که از سپاه اعراب فرار می کرده وارد کوه شده و کوه روش بسته شده. یک زیارتگاه کاملا معمولی. و همسفرانمون هم کلی از خودشون مذهب دروکردن!!! بعد از تموم شدن احساسات مذهبی و یادآوری خون زرتشتی! به سمت روستای خرانق حرکت کردیم. قسمتی از این روستا برای 4000 سال پیشه و طبق معمول ثبت شده اما بازسازی هاش نیمه کاره رها شده. بسیار جای جالبی بود. این روستاهه یه منار جنبان خیلی سالم داشت و واقعا هم تکون می خورد. من که جرات نکردم برم بالاش. یه جایی هم داشت که می گفتن یه سنگ توش بوده که جای پای امام رضا روش بوده که دزدیده بودنش. والله اعلم. بعد از دیدن روستا رفتیم باکلاس ترین رستوران اردکان که کلی هم غذاهاش گرون بود به نسبت سرویسش. معلوم هم نبود چرا اسمشو گذاشته بودن "شاه عباسی".
بعد ناهار و چایی رفتیم نارین قلعه ی میبد که خیلی جای قشنگی بود و تقریبا ویرانه بود.
حیف شد که دو جا رو ندیدیم. یکی پیر سبز چک چک و دیگری مسجد جامع فهرج. دومی رو تقریبا ده ساله آرزو دارم ببینم.
هنوز فیلم هام رو ظهور نکرده ام. پس فردا معلوم می شه این بار عکس دارم یا نه. اگه داشتم کلی عکس می ذارم. توصیه می کنم یزد و متعلقاتش رو حتما ببینید. البته بهار بهترین فصله.

پ ن. به دلیل نداشتان حافظه ی درست و حسابی یادم رفت که بنویسم به باغ دولت آباد هم سری زدیم. جالبیتش در این بود که نوادگان و وارثان باغ در انتهای اون زندگی می کردن و باغ شده بود محل درآمدشون. کیک یزدی هم خوردیم جاتون خیلی خالی. ترد و تازه...
آقا بایرامعلی جان ، شما هم غصه نخور که مثل خودم شکمویی و این یه درد همگانیه! حالا شانس آوردی شاشیست نیستی!