آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Thursday, March 1, 2007
PMS
دلم گرفته. هر دفعه حال این روزا فرق می کنه. فردا باید 7:30 صبح پاشم اما الان بیدارم. هم دلتنگم هم غمگینم هم عصبی و هم افتاده ام روی دنده ی خودآزاری. نمی خوابم و به زور خودمو بیدار نگه می دارم. واقعا این روزها عجیب می شم. همه چی می تونه به سادگی آب خوردن به هم بریزه در درونم. می تونم در یه لحظه خل بشم و کارهایی کنم که فردا یا پس فردا خودمو حلق آویز کنم از یادآوریشون. مدام افسارم رو سفت چسبیده ام که هرجا می خواد منو نکشه با خودش. سخته اما هست. دارم بهش عادت می کنم. دارم می فهمم چه طور باید کنترلش کرد. شکل فکر کردنم کاملا تغییر می کنه و خیلی حساس می شم به هر حرکت ریزی. اگه نفهمم توی این حالتم و تصمیم بگیرم ، می تونه خیلی بد باشه. بیشتر از همه از احساس گناهی که گاهی بهم دست می ده اذیت می شم. سر مسایل خیلی ساده. نمی دونم این روزها درست ترم یا روزهای عادی. اگه اکثریت موثره پس این روزها عادی نیستن. اما شفافیتی که مسایل و رفتارها برام پیدا می کنن عالیه. هنوز نتونستم سطح تحملم رو که به شدت کاهش می یابه کنترل کنم. سریع افسرده یا عصبی می شم. مدام به خودم می گم مسایل مهم رو بذار برای چند روز بعد.
ناراحتش نیستم. این یه بیماری نیست. شاید یه تواناییه که هنوز کشف نشده. شاید ما توانایی خاصی در این روزها پیدا می کنیم که متوجهش نمی شیم. همه چیز در زندگی دلیل داره. بهش می گن
PMS

-سایت رسمی درباره ی پی ام اس

پ ن. ناراحت کننده است دیدن این سایت از این جهت که متوجه می شی در چند ساعتی ما ، کسانی هستند که می تونن با یه تلفن درباره ی این چیزها حرف بزنن و احساس می کنن اهمیت دارن ، ارزش دارن و در همین نقطه از نقشه که من در اون هستم خیلی ها باورشون هم نمی شه که یه زن بتونه در روزهایی این قدر شکننده بشه. اصلا کسی خیلی هم اهمیتی نمی ده...