آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Saturday, March 10, 2007
اندر حکایت این چند روز نبلاگیدن!
در حقیقت از دیروز به یک پست جدید فکر می کنم. اما الان وقت نوشتنش نیست.
......................................................................

امروز تمام دور لبم پر شده از جوش های قرمز درد دار که می خارند ، شبیه جوش هایی که نیش پشه باعثشون می شه. فکر می کنم سر جریانات این چند وقت خیلی عصبی شدم. قیافه ام خنده دار شده ، خصوصا وقتی رژ لب می زنم.
...............................................................................

پریروزها یه فیلم دیدم در یک محفل خصوصی به اسم
ten minutes older:the cello
ten minutes older:the trumpet
مدتش که زیاد بود و کلی کارگردان از هرتزوگ گرفته تا برتولوچی توش کار داشتند. روی هم رفته مجموعه ایی بود دیدنی. الان هم که سرچ کردم متوجه شدم اصلا این دو مجموعه بوده. کار این سه نفر + + + رو خیلی دوست داشتم و متاسفانه شکم رو به دیدن فیلم گدار عزیز ترجیح دادم! البته گویا ضرر کردم به خاطر سردرد فرداش که تا شب کش اومد و شب محصول بهتری خوردیم و سرحال اومدیم!
حالا گذشته از فیلم این آقای محترم رو هم زیارت کردم که مدت ها بود ندیده بودیم هم رو و خوشحال شدم به خاطر کلی قدیم ها.
همین آقای مزبور با چند نفر دیگه هم از جمعه در گالری طراحان آزاد نمایشگاه دارند. گویا کارها همه در حیطه ی مدیا هستن. آدرسش هم میدون سلماس بعد اون کتاب فروشیه است. خیلی بد آدرس دادم نه؟!
......................................................................................

دیشب هم در یک مهمانی دوستانه آقای م.ح هم کاملا قهوه ایم کرد که نقاشی نمی کنم پس تنبلم و آقای ه هم کلی هیجان زده شد. نمی دونم واقعا از تنبلی است یا از نداشتن انگیزه و شوقی که خلق کنم. شاید این خلق صرفا راهی است برای ماندن ، برای خیلی ها. قبل ها که کار می کردم و لذت می بردم رو یادم هست. پر بودم از شوق. شوق دیده شدن ، حتی یک لحظه و برای خودم اما الان بیشتر می تونم بگم دارم گیج می خورم و سعی دارم خودم رو پیدا کنم. بهانه نیست. می فهمم دارم چی می گم.
کسی آتلیه نداره من بیام چند روزی پیشش کار کنم بلکه خوب شم؟ واسش یه هدیه ی خوشگل هم می خرم بعدا. قول.