من هم اولین فیلمی که دیدم و امروز دیدم "روزهای آتش" بود. به کارگردانی بانمی تاکاهاشی. نمی تونم بگم فیلم شاهکاری بود. بیشتر شبیه فیلم های تلویزیونی خوب بود. بازی ها جالب بود ولی اغراق هایی که شاید فقط از ژاپنی ها برمی آد ، خرابش کرده بود. اما از یک چیز در فیلم به شدت لذت بردم و اون شخصیت زن مادر در فیلم بود که عاشق سفالگری بود و احیای یک نوع سرامیک قدیمی ژاپنی رو وضیفه اش احساس می کرد و شب و روز کار می کرد که درستش کنه. شوهرش به خاطر نفهمیدیم چی که از سانسور کامل این بخش بود از پیشش رفت و گویا این قضیه ربط داشت به سفالگری او و او با چنان سرسختی تلاش می کرد و در انتها موفق به ساخت اون سرامیک شد. وقتی هم که پسرش سرطان خون گرفت آن قدر قدرتمندانه رفتار کرد که حد نداشت. این قدرت او در برابر بیماری بیشتر متاثرت می کرد تا پسر بیمار.
فردا هم می خواهیم بریم فیلم "
گودال" که به نظر چیز جالبی می آد. حداقل شجاعت کارگردان که یک ساعت و خرده ای تنها لوکیشنش یه چاهه. البته الان که ریتش رو در آی ام دی بی دیدم مردد شدم.
ضمن این که من جز "فرش ایرانی" و "علی سنتوری" هیچ فیلم ایرانی نمی بینم و دومی هم که مرد خدا رو شکر! اما هیجان جشنواره ی امسال اینه که من هیجدهم می رم سفر. می رم کویر تا خود بیست و دوم. خوبه خرق عادت...