آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Thursday, January 11, 2007
آی گاوها ، گاوهای شریف
هوا سرد شده ، باید دستکش بپوشی. روی ریل ها که راه بری با اون موسیقی مزخرف و اون آدم های احمق که فکر می کنن کافه باهوش نشونشون می ده ، دست هاشون رو توی هوا تکون می دن با سیگارهای روشنشون که اگه مارلبرو باشه چه بهتر و بلند بلند حرف می زنن ، یه جوری که به همه بگن توی مغزاشون زباله نیست ، که هست ، زیادم هست. از کنارشون که رد بشی و زل بزنی توی چشماشون ، دستپاچه می شن و نگات می کنن یه لحظه و بعد طاقتشون رو از دست می دن. روشونو می کنن یه طرف دیگه در حالی که توی چشاشون می بینی ناراحتن که یه لحظه گند زدی به بازی شون. بعد دقیقه ای بعد دوباره اون سیگار رو دارن توی هوا تکون می دن و دهن هاشون رو می جنبونن.
بیابون می خوام که هی راه برم و راه برم تا برسم به اون تهش که گاوا با آرومی یه گاو دارن علف می خورن بی این که نیم نگاهی بهت کنن. به نظرم گاوا پر اند از اعتماد به نفس. خودشونو قبول دارن ، اهمیت نمی دن که داری بهشون می گی گاو. اونا تاپاله می اندازن توی جاده ها ، خیابونا و هر جا که ازش می گذرن. اونا حیوون های بی نقصی ان. تا حالا دیدی مردی رو که داره رو نعش گاوش زار می زنه؟ آره ، اونا بی نقصن. اونا اگه یه سر سوزن شعور انسان ها رو داشتن الان کل کهکشان رو چمن کاری کرده بودن و تو اوقات فراغتشون با همون آرومی همیشگی داشتن نشخوارشون رو می کردن.
گاو باشی و بدونی چی کار می کنی بهتر از اینه که یه مارلبورو کش باشی که قهوه می خوره که عقده هاش شیرین تر بشن... حداقل یه گاو خوب باش. ما ما ما ما ما...