آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Thursday, January 18, 2007
به به مردیم از بس خوش گذروندیم...

این نمایشگاه هایی که بنده تبلیغشون رو می کنم بیایید ضرر نمی کنید.
امروز اون نمایشگاهی که اون زیر نوشته بودم رو رفتیم با آقای "ه". گذشته از این که چشممون به جمال سفیر انگلستان و سوییس و هنرمندان انگلیسی روشن شد ، کلی هم کارهای جالب دیدیم و فهمیدیم که طراحی پارچه می تونه چه رشته ی وسیعی باشه که البته در ایران مفهومی نداره.
بدترین چیز امروز رسیدن به این نتیجه ی قطعی بود که وقتی ما می خواهیم بریم تفریح کنیم توی این کشور کوفتی هیچ کاری نمی شه کرد جز خوردن. حالا اگه جا داشته باشی و وقت کافی می تونه خوردن آب شنگولی باشه و اگه جا نداشته باشی ختم می شه به خوردن لبو و باقالی. نه پول درست و حسابی درمی آریم ، نه تفریح درست و حسابی داریم بعد هم هی می گن چرا مردم افسرده اند و جوون ها می رن معتاد می شن. خب حق دارن. وقتی هیچ تفریح واقعی ندارن و پول آن چنانی هم نیست چه غلطی می کنن؟ خیلی بچه های خوبی باشن جمع می شن دور هم و یه گیلاسی می نوشن به سلامتی تمام بدبختی هاشون.
توی همین نمایشگاهه این قدر ازمون زرت و رزت پذیرایی کردن که آخرا وقتی آقاهه با سینی اش می اومد طرفمون عقمون می گرفت. البته خاطرنشان کنم که پذیرایی به عهده ی بریتیش کانسیل بود وگرنه ایرانی جماعت می شن مثل خانوم گلستان که با اون همه ادعا ، توی افتتاحیه هاش یه لیوان آب خالی هم نمی ده دستت. لطف می کنه البته یه دو تا سینی شیرینی خشک می ذاره روی طاقچه!!!
زرشک! کلن عرض کردم.