آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Sunday, January 7, 2007
تفکر به شیوه ی مردانه اش
دیشب به یکی از دوستام زنگ زدم که با وجود کمی ارتباطمون ( جشنواره به جشنواره ) خیلی دوستش دارم. یک ساعتی گپ زدیم و بحث کشید به اعتماد به نفس پایین او. می گفت یک تستی زده و دوستی که داشته واسش تست رو می زده گفته هیچ وقت تو از خودت تعریف می کنی؟ در این تعریف کردن اغراق می کنی؟ او هم کلی خندیده که برادر من! من اصلا از خودم تعریف نمی کنم ، هنر می کنم به خودم فحش نمی دم. به فکر رفتم که من هم در خیلی مسایل آدم کم اعتماد بنفسی هستم. پرروام اما واقعا خودم رو جدی نمی گیرم. گاهی هم این خود دست کم گیری مساله ساز شده در زندگی ام. خب به تازگی خیلی سعی کردم نقاط قوت خودم رو ببینم و هی خودم رو به خاطر اشتباهات کوچک سرزنش نکنم. برای همین هم هست که نمودش رو این شکلی گاه می بینید. برای خیلی ها شاید این تداعی کننده ی اینه که من آدم خودشیفته ای هستم اما دقیقا برعکسه. در جنس دوم سیمون دوبووار اشاره می کنه که زن ها اصولا موجودات خودشیفته ای هستند ، از همین رو هم هست که آرایش می کنند یا این همه به خودشون می رسند. اما نظر من کاملا برعکسه. آدم هایی که در ساختن ظاهرشون اغراق می کنند ( نمونه های زیادی اش دارند هر روز از کنارتون در خیابون ها رد می شن ) کمبود اعتماد به نفس دارند و سعی در پوشاندن نواقصی دارند که به نظر خودشون نقصه. نمی دونم ابروی کم پشت چه نقصی است یا مثلا لب نازک. خوشبختانه من جزو اون هایی نیستم که از نظر ظاهری آن قدر احساس ضعف کنم که صبح یه ساعتی رو جلوی آینه بنشینم. ترجیح می دم با لب ها خشکیده و صورت رنگ پریده بیرون برم ولی اون یک ساعت رو بخوابم. اما خب من هم در موارد دیگری احساس کمبود در خود می کنم.
اصولا زن ها میزان کمبود اعتماد به نفسشون بیشتر به چشم می آد. تفکر مردانه به اون ها آموخته که باید زیبا باشند و مقبول وگرنه مردشون حق داره به زن دیگری در خیابون نگاه کنه. اما همین مرد اگر یک شکم آویزون داشته باشه و قیافه اش به شمر ذوالجوشن هم شبیه باشه ، یک مرده و خب حتما حق داره. حقی که با مرد بودنش به دست آورده و بس. حالا هر چه قدر هم بی شعور یا زبون نفهم باشه اهمیتی نداره.
حتی هستند زنان بسیاری که از نظر سطح تحصیلات و موقعیت اجتماعی بالاترند از مردان بسیاری ، اما به شدت خود رو دست کم می گیرند. جامعه به زنان یاد می ده که اگر هیکلت و قیافه ات س.کسی باشه می تونی کامل باشی. اما این کمال چند سال او رو اغنا خواهد کرد؟ چند سال طول خواهد کشید که او حس کنه با وجود این همه جذابیت ظاهری خلا بزرگی در زندگی اش هست؟ در حقیقت شاید هیچ وقت حتی گوشه ای از مغزش هم به این مساله فکر نکنه چون اصلا فرصتش رو نداشته که یاد بگیره کاری در جهان وجود داره به نام اندیشه کردن ، فکر کردن. و هر چی زمان طولانی تری رو در جهان عرسک وار خودش میگذرونه غرق و غرق تر می شه.
من فکر می کنم ، اندیشه می کنم. زنان دوروبرم و زنان وبلاگری هم که نوشته هاشون رو می خونم. اما ما چند درصد جامعه مون هستیم؟ همین ماها هم از نظر سطح اندیشه طبقه بندی می شیم و خیلی هامون در دسته ای هستیم که ادا در می آرند و تفکر براشون صرفا وسیله ای برای متفاوت بودنه.
در فکر چیزهایی هستم که این نوشته رو نوشتم. و این که خودم آیا در این دسته ای که اشاره کردم ممکنه جا بگیرم. اصلا آیا سطح بندی کردن هم نمونه ای از رفتار مردانه نیست؟ چنان احاطه شده ایم که تفکیک کردن کار سختی به نظر می رسه...