آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Friday, December 15, 2006
دیروز با دختری دوستی کردم زیاد. گاهی احساس می کنی بعضی آدم ها دلیل داره اومدنشون به زندگی ات. او از از همین دسته است. دلیلش مهم نیست اما حضورش خیلی بود. مدت ها بود که فرد جدیدی نتونسته بود در من این حس رو بیدار کنه.
تازگی ها دوباره حساس شده ام. دوباره حس ششم ام کار می کنه. احساس می کنم دارم درست زندگی می کنم یا به قولی با آسمان ها هماهنگم. این خیلی خوبه. خوشحالم.

نقاشی ام می آد دوباره. باید اون مقواهای گوشه ی اتاق رو رنگ بذارم روشون.

از شنبه کلاس زبانم شروع می شه. شاید یک کار جدید هم بگیرم که در خونه انجامش بدم. امیدوارم بگیرمش.

فکر می کنم مختصرتر شده ام از چند وقت پیش به این ور. از پست هام می فهمم.