آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Wednesday, December 20, 2006
یلدای سوت وکور
شب یلدا رو همه دوست دارند. اما من ازش خوشم نمی آد. دلم می گیره از این که هیچ وقت خاطره ای از یه شب یلدای واقعی نداشته ام که مادر بزرگ و بزرگ ها و همه ی فامیل دور هم جمع باشن و همه باشن. فامیل ما کم جمعیتند و نه مادر بزرگ ، پدربزرگی داریم و نه یک فامیل بزرگ یا حتی نیمه بزرگ. عموها و عمه ها شهرستان اند و ارتباطمون کمه و یه خاله دارم و یه دایی. بچه ی زیادی هم ندارند نهایتا 3 تا. روی هم 15 نفر هم نمی شیم.
شب یلدا تنهایی هیچ لطفی نداره. اگر هم مثل من در یک خانواده ی کم جمعیت و پراکنده زندگی کرده باشید لذتش رو درک نکرده اید.
خوشم نمی آد از سه نفری هندونه خوردن و یلدا گرفتن. گاهی آدم دوست داره یه خونواده داشته باشه که جا نشن توی خونه ی همدیگه. اینم واسه خودش بعضی وقت ها صفا داره. ای بابا ، بگذریم. شب یلدا تون مبارک. خوش بگذره.