آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Friday, December 8, 2006
آن قدر عمیق است که گاهی سرریز می کند از دلم... تو بهترین اتفاق زندگیم هستی...
انتخاب شدن چه حس باشکوهی است . می دانم که می دانی...

بی تابی نگاه نکردن پشت فرمان
که دستت را می گذاری روی پایم
با دست کشیدن من که نباید
که باشد دستت همیشه همان جا
و من بستری می خواهم همیشگی
برای هر صبح با صبحانه ی انگلیسی
با این که بدهی و بگیری
بی امان
بی دغدغه
و من حسود نیستم هیچ وقت
عشق مرا شناخته است
عشق ما را شناخته است
پر از آفتابیم
طلوع ...

1:40 نیمه شب / 17 آذر 1385