آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Thursday, February 26, 2009
به به چه عجبم از این ورهاها
الان که ساعت ده دقیقه به سه صبح می باشد من یک ماه و چهارده روز است که نه پست نوشته ام و شاید دو بار از یک اینترنت کتابخانه ای ای میل چک کرده ام. نه این که مثلا قهرمانانه سعی در ترک اینترنت داشته بوده باشم نه اصلا! هذا و کلا! دلیل ساده اش این بود که پول تلفن را ندادیم و تلفن خانه یک طرفه شد و بعد هم من کار پیدا کردم و سرم گرم شد به زندگی روزمره و تلفن همچنان یک طرفه بود. دو روز پیش هم که رفتم از یک طرفگی درش آوردم سعی کردم به اینترنت وصل شوم و بس که سرعتش پایین بود و صفحه ها لود نمی شد با حرص بی خیالش شدم. همین شد که این یک ماه و نیم بی اینترنتی بی دردسر سپری شد... اما امروز نشستم و تمام شرهای ریدر را خواندم البته بامزه هایش را و بقیه را با آسودگی مارک آل رید کردم و بی خیال شدم و الان کلی خوشحالم که 3 تا مطلب مانده درونش!
نکته ی بعد که با ید حتما بگویم این است که من الان یک آدم کاملا کاملن بی خبر از جهانم و از این بابت خیلی هم راضی می باشم چون که اعصابم راحت است و هی حرص نمی خورم از دست احمق هایی که هی کارهای تخمی می کنند و می رینند در جهان و ایران و بقیه ی جاها. تازه به علت کار کردن خیلی هم خوشحالم که چون کلی حالم خوب شده و احساس مفید بودن ویژه ای هم می کنم.
اما این فیس بوک آقا چه حالی می دهد. بازش گذاشته اند که سر همه مان را گرم کنند و برینند در انتخابات و بعدن بیایند توپ فیلترش کنند و برینند به اعصاب ماها. حالا ببینید کی گفتم.
آرایشگر خانممان هم جمع کرده رفته. شماهایی که دوست دارید طرف بی دغدغه قیچی بزند به موهایتان و حرص هم نخورد و تازه تشویقتان هم بکند از این خانم های سلمونی یکی را به من نشان می دهید بروم این موهای لامصبم را کوتاه کنم؟
ضمنا چرا کفش خوشگل و راحت و نسبتا ارزان به تخم ملخ خوردگی دچار گردیده است؟؟؟