آذرستان
بیست و چهار ساعت در خواب وبیداری
Monday, April 28, 2008
جالب است که علم روانشناسی اضطراب رو به افسردگی ترجیح می ده. روانکاوم می گفت دلیل این همه نگاه جن سی که در ایران هست به دلیل افسرده بودن جامعه است مثلا در دوره ی جنگ آمار رشد جمعیت به دلیل افسردگی وحشتناک مردم 3.8 بوده که خیلی آمار زیادی است.

باور نمی کنم که می خوانم و بهم می گن مردهای کشورهای دیگر مثل ایرانی ها نیستند. نگاه جنسیتی مردها غیرقابل کتمان است. قبول دارم البته که به اندازه ی ایرانی ها - می شود گفت مسلمان ها حتی - هیز نیستند.
این فیلم دیدنش توصیه می شود. فیلمنامه ی حنیف قریشی حرف نداشت.
Saturday, April 26, 2008
I had an Abortion

من سقط جنین کرده ام - گفت و گویی از رادیو زمانه
سایت زنان بر روی وب
Friday, April 18, 2008
زهرا ، آن کسی که خودش نمی داند بهتر است همان پست های بی ناموسی را بهتر بخواند

یکی از چیزهایی که بعد از نوشتن این پست زهرا بهش دقت کردم خود خانم زهراست. واقعیت این جاست که در پست اخیر زهرا چیزهایی بود که باید بهش دقت کرد و در این پست او هم که برمی گرده به بازی پارسال وبلاگستان چیزهای جالب دیگری.

اول. خانم زهرا اول رفته سراغ این که این همه نوشتن از سک .س و همخوابگی از دیدگاه مذهبی گناه است و خب این که حرفی نیست که هیچ کدوم ماها ندونیم. تمام این خانم های به قول زهرا فمینیست که اکتیویست هم هستن قانون رو خیلی بیشتر از زهرا و دختران چشم و گوش بسته ای مثل او می دونن. اون ها دارند با آگاهی درباره ی رابطه با نامحرم می نویسند و این خیلی خیلی جسارت می خواد - که خود من اون قدری که خیلی ها دارنش ندارم این جسارت رو- چون باید به این نکته دقت کرد که بسیاری از این وبلاگ ها با اسم واقعی می نویسن و بسیاری از خواننده هاشون می دونن کی اون پشت نشسته. همین کار کلی جسارت می خواد.

دوم. در اون توضیحی که بر پستش نوشته خیال کرده هر کسی که فمینیسته یا می گه داره با قوانین و سنت های مردسالار مبارزه می کنه حتما اکتیویست هم هست. این رو بگم که هرکس از جمله زهرا نمی دونه بدونه. اون کسی که باید از دستگیری خدیجه مقدم بنویسه – گفتم باید یعنی موظفه از نظر حرفه ای – اون کسی است که داره در کمپین یک میلیون امضا کار می کنه یا در گروه های دیگه و نامش هم صرفا یک فمینست نیست چون هر کسی می تونه فمینیست باشه حتی یک دختر بچه ی 10 ساله. کاری هم به مطالعه ی عمیق این وسط ندارم. یکی فمینیست بی سواده و یکی باسواد مثل یک مهندس بی سواد و باسواد. پس اینا ربطی به هم ندارن.

سوم. خانم زهرا یک دختر مذهبی است و این درست ولی بسیاری هم که در وبلاگستان می نویسن لامذهب ان و حالا اون ها هی باید از دیدگاه غیر مذهبی گیر بدن به همه ؟ یعنی همون کاری که زهرا کرده و اصلا به کسی چه ربطی داره عقاید دیگران؟ خانم زهرا، یکی مذهبیه و یکی نیست و همون طور که تو دوست داری جار بزنی عقیده ات رو او هم دوست داره. اگه این کار ناپسنده شما انجامش نده.

چهارم. مهمترین نکته در مورد خود خانم زهراست که باید افتخار کنه که درخشان ، پدر هرهری مذهب وبلاگستان که جدیدا مغزش عیب هم کرده ، لینکش کرده. اون موضوع مهم درباره سطح دانش جنس ی و فرهنگ زهرا است که در یک پستش در تاریخ 26 دسامبر 2006 اعتراف کرده که : تا سال آخر دانشگاه فکر میکردم که اگه مرد توی دست زنش حلقه کنه، یعنی اینکه فکر میکردم با رد و بدل شدن حلقه از دست مرد به زن و بالعکس، بچه به وجود میاد! باور کنید جدی جدی میگم

زهرا دختری است درست مثل خیلی دختران ایرانی که مادرانشون از هیچ امر جنسی آگاهشون نمی کنن. خود من تا سال های آخر دبیرستان حق نداشتم تنها در اتاقم بخوابم اما کنجکاوی ام اون قدر بود که یک کتاب فیزیولوژی جن سی رو در 16 سالگی خوانده بودم. خب وقتی یکی تا سن – تخمینی می گم – 22- 23 سالگی هیچ درکی از حتی یک بوسه نداره نباید بهش ایراد گرفت که از خوندن تجربه های دیگران حالش بد می شه. از اون دسته آدم های به شدت کنجکاو هم نبوده که بره تجربه کنه و در نهایت لذت انتخاب پارتنر جنسی اش ، عملکردهای بدنش که در روز تمام وقت باهاش سرو کار داره و خیلی چیزهای دیگه رو بفهمه. او درست نماینده ی همون قشر زنان ایرانی و یا بهتر بگم مسلمان است که دین براشون تعریف می کنه از شوهرش نفقه و مسکن مناسب بگیره و هر وقت شوهر خواست ازش تمکین – همخوابگی نه عشقبازی – کنه.

پی نوشت. این روزها یاد یک روایت تاسف آور افتادم که معلم دینی مون که متاسفانه اسمش یادم نیست برامون گفت. ماجرا این بود که حضرت فاطمه می ره پیش پیامبر و می پرسه کی اول از همه می ره بهشت؟ ( البته با توجه به اون چه در روایات اومده فاطمه نباید این قدربه این مساله اهمیت می داده ) پیامبر اسم یه زنی رو می گه و فاطمه می ره دم خونه اش ( دقت کنید که زنه عرب بوده!!!!!) و در می زنه. زن می پرسه کیه و در رو باز نمی کنه و بهش می گه فردا برگرده. فردا فاطمه برمی گرده و می ره داخل خونه ی زن. می بینه زن لخت نشسته سر تنور و یه چوب هم بغلشه. ازش می پرسه جریان چیه و زن می گه: دیروز شوهرم خونه بود و اجازه نداد تو رو راه بدم و من همیشه لختم تا شوهرم هر وقت خواست با من بخوابه ( فلسفه رو داشته باشید!) و این چوبه هم واسه ی اینه که شوهرم هر وقت من کار بدی کردم منو بزنه!!!!!!! خب به فرض جعلی نبودن این روایت و اصلا جعلی هم که باشه می فهمیم که دین معظم دو تا چیز از زن ها می خواد که سه سوت برن بهش : فلان همیشه حاضر برای مرد و توسری خور بودن همیشگی.

والسلام.

Tuesday, April 15, 2008
امروز اگر خدا بخواد این دندون ما کارش تموم می شه. جدا زندگی ام داغون شده سر این دندونه. از پریشب هم کلی درد می کنه ولی منشی دکتره هی می گه این دندون که عصب نداره درد کنه حتما دندون بغلی شه. واقعا نمی دونم چی بگم.
کلن هم که فهمیده ام دندون هامو شبا به هم فشار می دم و همین باعث درد بیشتر دندونامه. دکتره می گه بیا از این گاردها بگیر که تو خواب می ذارن توی دهنشون اما یکی از دوستام می گه مامانش داشته و به دردش نخورده. تصمیم گرفتم برم روانپزشک و ریشه ای حلش کنم. حتما اعصابم خرده یا یه مشکلی دارم دیگه.



این پست زهرا رو هم بخونید و حتما کامنت هاش رو هم ببینید. این خانوم خودش هم نمی دونه اخلاقی بحث کرده یا مذهبی. کلن دوست دارم وبلاگستان رو با این همه تکثر آرا. هی هی هی
Sunday, April 13, 2008
زپرشک

می دونستید تمام دستفروشان و اون هایی که در خیابان های تهران – نمی دونم شهرستان ها هم این طور است یا نه – بساط می کنن باید یا خانواده ی شهید باشن یا هم که دو جانباز در خانواده شون باشه؟ کسانی هم هستن که یک خانواده ی شاهد گیر می آرن و درصدی بهشان می دن و مجوز می گیرن...

اسم این را چی می شه گذاشت؟؟؟


پی نوشت: آقایان و خانم های خانواده ی شاهد یا مدافعین حقوق شان ، من که از خودم نمی گم اینو. یه دوستم رفته بود از سر بیکاری یه بساطی راه بندازه در میدان ونک که مامور و دو دستفروش دیگه اینو بهش گفتن. خانواده ی شاهد اگه نمی دونستین بدونین که این امکان رو هم دارین واسه پول درآوردن. من می دونم این رو هم که بسیاری از شماها اصلا از امکانات شاهد بودنتون استفاده نمی کنید و قصدم اصلا توهین نبود. چرا آدم هرچی راجع به شما می نویسه جز تعریف و تمجید ، توهم توهین بهتون دست می ده؟ من فقط یه چیزی رو نوشتم که ببینید مملکت چه اوضاع قاراش میشی داره. همین.

Saturday, April 12, 2008
پاسخی به جزییات یا چگونه مردان به دنبال ماری کوری + جنیفر لوپز در یک زن می گردند؟

امروز این پست الیزه رو خواندم و همین طور رفتم تا رسیدم به این نوشته.

نمی دانم آن آقایی که این را نوشته موقع سک س چه بویی می دهد و آیا همه ی موهای تنش را شیو می کند یا نه ( استغفرالله!!! ). نمی فهمم که چرا او متوجه نشده که اگر آدمی یک بند بخواهد در بند لوسیون خوشبو و شیو کردن مدام پوستش باشد که با فرض این که هفته ای سه بار بخواهد با دوست پسرش بخوابد ، باید حدود5 تا 6 ساعت برای این کارها ( بسته به میزان پشمالو بودنش ) وقت بگذارد و طبیعتا اگر سرکار هم برود یک چیزی حدود 7-8 ساعت در روز زمان مفید دارد. پس این زن بیچاره 65 ساعت به تقریب در هفته زمان مفید برای کتاب خواندن و فیلم دیدن و فعالیت های مفید و تفریحش دارد و در هفته 5 تا 6 ساعت هم صرف شیو کردن و خوشبو کردن خودش می کند و می ماند 60 ساعت که خب سه روز آن 60 ساعت هم رفته چون با دوست پسر مزبور است! در واقع زن یک زمانی حدود 40 ساعت در هفته ( خوشبینانه البته ) وقت برای آن کارهایی که گفتم دارد. یعنی روزهای کاری حدود 5 ساعت و در روز تعطیل 10 ساعت. البته این زمان ها شامل اون ساعاتی هم می شود که باید برای خودش غذا بپزد و لباس هاش را بشورد و اتو کند و دوش بگیرد و خانه اش را تمیز کند. پس باز در خوشبینانه ترین حالت با این فرض که خانم فقط شب ها باید بخوابد و یک چیزی شبیه روبات است ، نتیجه می گیرم که زمان مفید زندگی او کمتر از 25 ساعت در هفته برای علم آموزی و ارتقای سطح فکری اوست. خب به نظرتان اگر آن دختر باشعور که خیلی خوب فیلم می بیند و کتاب می خواند و تحصیلات ممتاز دارد و از نظر اجتماعی پرفکت است می تواند با 25 ساعت زمان در یک هفته به این سطح برسد؟ من که فکر نمی کنم. طبیعی است که آن خانم ترجیح می دهد زمان هایی که باید برای لوسیون زدن به بدنش و این قبیل چیزها صرف کند ، صرف چیزهایی که به نظرش جذاب تر و مهم تراست می کند و درست است که او نمی تواند آقایان زندگی اش را از نظر جنسی شاد و راضی نگه دارد و آن ها را از دست می دهد اما خودش از نظر اجتماعی راضی است. مشکل جنسی هم یا یک ویبراتور نسبتا قابل حل است. می دانم که عشق جایگاه ویژه ای در زندگی دارد اما به هرحال آدم نمی تواند در هر چیزی کامل باشد. پس بهترین راه این است که آقایان بروند دنبال همان دخترهای معمولی خوشبو و با همان ها بخوابند و متوجه باشند که "همه چیز را همگان دارند" و اگر دنبال یک دختر سختکوش که می تواند مثل یک دانشمند بحث کند هستند باید سطح توقعشان را در رختخواب پایین بیاورند و دنبال یک نیمچه جنیفر لوپز در آغوششان نگردند.

پی نوشت : به نظر من که به هیچ بنی بشری اعم از زن و مرد مربوط نیست که کسی در صفحه ی وبلاگش راجع به چه چیزی می نویسه و اصلا دوست دارد راه برود و از سک س اش و خوابیدنش با این و آن بنویسه. به کسی چه مربوط؟ هر کسی می خواد می تونه مخاطب آن وبلاگ نباشه. به همین سادگی.

پی نوشت : کامنت های بی ادبانه اپروو نخواهند شد. گفته باشم.

Wednesday, April 9, 2008
...

نقاشی می کنم...

هفته ی اول اردیبهشت می ریم سفر گرگان و جنگل و آبشاربینی!

این جشن هسته ای !!! حال به هم زنه چقدر. هی توی تلویزیون زر زر می کنن که بوی خوش می آید و به به عجب شرایطیه و بعد احمدی نژاد رو نشون می دن و مزخرفاتی که می گه و یه طوری به مردمی که نمی دونن – 80 درصد مردم – که همه ی این کارا رو این مردک داره می کنه. جدی جدی اعصابم داره خرد می شه تو این میهن اسلامی مون...

Tuesday, April 8, 2008

خودم در حالت ناچاری!!!

از دیروز عصر تا حالا هی چایی می خورم و هی سیگار می کشم. 3 لقمه نیمرو خورده ام یا درستش اینه که بلعیده ام با یه شکلات امروز. حداقل کم می خورم! حال می کنید خوش بینی رو!
..........................
کسی اینترنت دایال آپ با سرعت معقول نمی شناسه؟ این سپنتا دهن منو صاف کرد.


پی نوشت: این تصویر رو کش نرید. با ذکر منبع یعنی بنده خواستید استفاده اش کنید.
آقای ه دیگه الان از هرچی دندون و مسایل مربوط به اونه عق می زنه ، بس که هی دارم راجع بهش حرف می زنم. این بلند فکر کردن به نظرم بیشتر از همه دهن شوهرها رو سرویس می کنه. بیچاره ها.
خب 50 هزار تومن پول دادم و حالا قاصرم از خوردن یه لقمه سنگک و نیمرو. می دونید دارم فکر می کنم احتمالا توی این چند وقت دارم درد اون کسی رو یهویی تحمل می کنم که شش ماه یه بار توی این 14 سال - یعنی 28 بار - رفته دندون پزشک.
ولی منشی دکتره خیلی خوب بود!!! فقط مثل مرغابی هی حرف می زد. دکتره هم هیچ تحویلش نمی گرفت. دکتر احمق!!!
Monday, April 7, 2008
دندان ها مهم اند و باید مواظبشان بود اما واقعا یک عصب کشی سه کاناله باید باشه 200 هزار تومن؟ مصبتون رو شکر.
Wednesday, April 2, 2008
دروغ 13 یا دروغ اول آوریل؟

9 نفر یا شایدم 10 نفر فهمیدن که توی پست بالایی چاخان کردم. برای همین کامنتاشونو پابلیش نکردم که قبل از پابلیش کردن این پست این کار رو انجام دادم.





اما وقتی که یه دوست تازه زنگ می زنه با نگرانی بهت چون وبلاگتو خونده ، اون وقته با تمام وجود درک می کنی که دوستی تازگی و کهنگی نداره ، که ته دلت غنج می ره از خوشحالی و یک کم هم خجالت می کشی از خودت. خودش می فهمه که منظورم بهشه چون فقط اون بود که این قدر خالصانه نگرانم شد. از همین جا هزار بار می بوسمت.

Tuesday, April 1, 2008

بدبختی ازاین بزرگتر نمی شه که توی این بی پولی که ما توش دست و پا می زنیم ، دیروز فهمیدیم که نی نی دار هم شده ایم. بعد چند روزی که پریودم عقب افتاده بود دیگه دیروز نگران شدم و یه آزمایشگاه پیدا کردم توی خیابون فلسطین که بهم گفت یه روزه جواب تست بارداری رو می ده و وقتی جوابشو ( که مثبت بود ) گرفتم تا چند ساعت تو شوک بودیم دو تامون.

قشنگ ریده شده به اعصابمون. باید دکتر زنان آشنا پیدا کنیم. لعنت.